سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۴
فروردين
۰۰

نمیدونم با چه بیانی از این کتاب صحبت کنم که در حقش بی انصافی نکرده باشم ، ولی فکر کنم بهتره با یه خلاصه شروع کنم :

تقدیم به تمام پرنده های کوچک :  

این کتاب داستان  نبرد زنی هست در مقابل سنت های قدیمی کشورش ، نبرد عشق و تعصب ، و داستان کودکانی که در این نبرد نابرابر قربانی شدند  ، و پرنده کوچیکی که در نهایت پرواز کرد ، داستان در دو زمان متفاوت روایت میشود و براساس تاریخ واقعی ژاپن در سال های بعد 1950 نوشته شده هست ....

در این مدت کتاب های زیادی خوندم که شاید زیادی کلیشه بودند ، کتاب های جنایی ، عاشقانه ، روانشناختی و ... ، هر چند به شخصه معتقدم که کتاب بی فایده وجود ندارد و در نهایت حتی ازکلیشه ای ترین کتاب ها هم میشود ، درس هایی هرچند اندک اموخت ، شاید اخرین باری که در این حد از نظر احساسی تحت تاثیر نوشته ای قرار گرفته بودم به حدود 3 سال قبل برمیگردد وقتی هزاران خورشید تابان (خالد حسینی ) را میخواندم ، خواندن این کتاب رو اتفاقی به دلیل تاخیر هواپیما شروع کردم ولی در نهایت اینقد از نظر احساسی تحت تاثیر این نوشته قرار گرفتم که بدون  توجه به مکان و زمان ، برای این درد اشک ریختم  و حتی در این زمان هم که این مطلب را مینویسم نمی توانم از سنگینی وحشتناک قلبم فرار کنم ... 

این کتاب نشان داد که چطور سنت ها و تعصبات بی جا میتواند زندگی انسان های بی شماری رو خراب کند و خرابی ها و عذابش تا مدت ها باقی بماند  ، نشان داد که سایه سنگین زندگی میتواند  چطور  روح را نابود کند و در هم شکند ولی انسان را از این رنج گریزی نیست ... ، در انتهای این کتاب بی شک صدای شکستن قلب خوذ را میشنوید و لحظه های انتهایی کتاب اوج رنج انسانی ، نهایت درماندگی و عجز ، زمانی که حتی انتخاب درست هم دردی فراتر از تحمل به همراه می اورد به نمایش میکشد ، رنجی که جز در اغوش کشیدن ان چاره ای نیست . 

قسمت های از این کتاب : 

" حقیقتی که خیلی زود یا دیر عنوان شود در هر دوحالت یک دروغ هست " 

" زمان هرگز برای کسی تبعیض قایل نمیشود ، اهمیتی نمیدهد که ما شاد هستیم یا غمگین . نه از سرعت خود می کاهد نه به ان می افزاید . زمان ماهیت خطی است که حتی در اوج درد و اندوه نیز روی خطی مستقیم حرکت می کند . 

" برای اینکه راهت را بشناسی باید هم ریشه هایت را بشناسی هم محدودیت هایت را 

" مگر نه انکه شادمانی حقیقی جایی میان خیال و واقعیت هست "

" شادی و غم نمی گذرند. ان ها روی تک تک سلول های ما می نشینند و به گوشت و پوست و استخوان ما تبدیل میشوند ، ان ها نمیگذرند بلکه این ما هستیم که روی پنجه های نابرابران ها می ایستیم و فقط سعی میکنیم تعادل خود راحفظ کنیم، فقط یک عشق وجود دارد ، فقط یک حقیقت . و ان حقیقت من است . 

این کتاب را فراموش نخواهم کرد ولی هرگز برای بار دوم ان را نمیخوانم که رنج این کتاب واقعا فراتر از تحمل من هست 

 

  • Maryam Nouroozi