سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


تصویر دوریان گری

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۰۸ ق.ظ

کتابی سرشار از جملاتی عمیق و توصیف های زیبا ، در ابتدای کتاب با دوریان گری اشنا میشویم ، جوانی زیبا و ثروتمند که زیبایی ستایش برانگیزش توجه نقاشی به نام بازیل را جلب میکند و باعث شکوفا شدن هنر در او میشود ، بازیل پرتره ای از او میکشد که از ان به عنوان زیباترین اثرش و نشانه گر روحش یاد میکند، بازیل دوستی به نام هنری که شخصی بی اخلاق و اعتقاد به لذت جویی هست به دوریان معرفی میکند و  در حین صحبت های دوریان با هنری  و با دیدن نگاره خود ، دوریان به زیبایی  خود پی میبرد و هراس زوال زیباییش او را دربرمیگیرد . در لحظه ای ارزو میکند که حتی در ازای فروختن روحش پیر نشود و اثر پیری وگناهان زندگیش  به جای او در پرتره اش نمایان شود و به طرز شگفت اوری ارزوی او براورده میشود و پرتره، نقش وجدان او را در سراسر کتاب ایفا میکند که توسط پرده ای از دید همگان مخفی شده در حالی که دوریان جوان و غرق در گناه به زندگی خود ادامه میدهد ..... 

این کتاب توصیفات فوق العاده ای ازشرایط و مکان ها و ادم ها دارد به طوری که گاهی میتوانی خود را تصور کنی که همراه دوریان سوار بر کلاسکه ای در باران برای فرار از خود میتازی ، علارغم توصیف های زیبا و کامل ،این کتاب دارای اضافات زیاد و نسبتا حوصله بر هست که معنای خاصی به داستان اصلی اضافه نمیکنند و صرفا سبب افزایش حجم کتاب شده اند . هسته  اصلی این کتاب از نظر من به بررسی رفتار های انسانی می پردازد در صورتی که وجدانی در ما وجود نداشت و به قولی اثر گناه و عذاب به هیچ روی در ما نماینگر نمیشد ، چه میکردیم ؟ ایا به مانند دوریان  تنها باهدف لذت جویی از دنیا  و بی اعتنا به اسیب هایی که  به روح اطرافیان خود میزنیم ، زندگی میکردیم  ؟ ایا غرور و زیبای جوانی ما را درخود گرفتار میکرد ؟ 

با اینکه در ظاهر دوریان تغییر ایجادی نمیشود و به قولی روح خود را به نگاره سپرده هست ، عذاب و ترس همیشگی او را دنبال میکنند، دلبستگی بیش از حد او به زیبایی و جوانی اش او را در وحشتی مداوم نگه داشته و ترس از اشکار شدن نگاره به جهانیان او رامنزوی کرده هست ، ایا به راستی میشود وجدان را پشت پرده ای از کوری پنهان کرد ؟ او در ابتدا از عدم تغییر چهره خود و تغییر نگاره ، غرق در شادمانی بود و اما با دیدن ظاهر واقعی خود در نگاره بدون هیچ راهی برای تغییر (که ذاتش انقدر فاسد شده بود که حتی کار های نیکش نیز برای لذت جویی بود) ، متوجه شد که از خود واقعی گریزی نیست ... 

بعضی  از جمله های زیبای این کتاب :

" هر یک از ما مقداری از بهشت و دوزخ را در خودمان داریم " 

" هنگامی که خود را سرزنش میکنیم ، می اندیشیم هیچکس حق ندارد مارا سرزنش کند . اقرار به گناه هست که حس اسودگی و بخشیده شدن میدهد "

" هیچ چیز هیچ وقت حقیقت محض نیست " 

" اگر میخواهی سرشت کسی رو به تباهی بکشی ، سعی کن اصلاحش کنی " 

" دلیل اینکه ما دیگران را خیلی خوب به نظر می اریم اینه که از بدی های خودمان واهمه داریم ، اساس خوشبینی چیزی جز وحشت ناب نیست " 

" مغز خوراک ویژه ای دارد که به ان پرورش میگیرد و نیروی تخیل زیر نفوذ ترس اشفته میشود ، نقش ها را درهم میپیچاند و کژو خمیده میکند ، مانند موجود زنده ای اسیر درد ، و یا همچون رقص عروسک شکسته و ناموزون  خیمه شب بازی که زهرخند میزند " 

" کسانی که صادقانه وفادار می مانند و تغییر نمیکنند فقط ذره ای از شیفتگی و محبت را شناخته اند ،متغییر ها و بی وفایان هستند که بخش های غمبار و فاجعه اور محبت را میشناسند " 

" هدف زندگی خود گستری هست ، هرکس که طبیعت خود را بگسترد و به واقعبت برساند ، همه ی ما برای این هدف به جهان امده ایم . امروزه مردم از خود هراس دارند . ان ها بزرگ ترین وظیفه را فراموش کرده اند ، وظیفه ای که انسان نسبت به خود دارد ، البته بسیار نیکوکاری میکنند ، گرسنگان را میخورانند و ناداران را میپوشانند . اما روح خودشان گرسنه و عریان هست ، شجاعت از میان نژاد ما رخت بسته و چه بسا که هرگز ان را نداشته ایم ، هراس از جامعه که پایه اخلاقیات و هراس از خداوند که پایه دین هست هنوز پابرجاست ." 

" دلیرترین مرد در میان  ما از خود میترسه ، قطع کردن ویزگی های توحش از زندگی بشر ، اثار زیان بار انکار خویس را درما جا گذاشته ، ما برای پرهیز ها مجازات میشویم ، هر خواهشی که بی اندیشه میکشیم ان خواهش درمغزمان رشدمیکند و در ما زهر فرا می پراکند  ، تن یک بار گناه میکند و تاوانش را میپردازد و این نوع پرداخت تاوان خود نوعی پاک سازی هست ، دیگر هیچ نمیمونه  مگر یاداوری شعف و یا تجمل پشیمانی ،  تنها راه رهایی از وسوسه ها عمل کرده به ان هاست .مقاومت در برابر وسوسه ها حسرت میاره و تلنبار شدن حسرت ها بیماری روانی میاره . گفته اند رویداد های بزرگ جهان در مغز میگذره و کناهان بزرگ جهان هم درمغز میگذره ."

" نفوذ بر کسی یعنی روح خود را بر او تحمیل کردن. دیگر ان شخص فکر و اندیشه خود را ندارد و شور طبیعی اش در وی شعله ور نیست ، فضایلی که دنبال میکند معتلق به او نیست و گناهانش هم استقراضی اند ، او پژواک موسیقی کسی دیگر میشود " 

" نبوغ دیزپاتر از زیبایی هست و برای این دلیل اینقد برای دانش اندوزی خود را زجر میدهیم ، در تنازع وحشیانه برای بقا ما به چیزی نیاز داریم که ماندگار باشد ، مغزمان را از اطلاعات و زباله پر میکنیم به اینامید ابلهانه که در دنیا جایی داشته باشیم . انسان کاملا اگاهی باشیم ، انسانی  ارمانی مدرن باشیم . ولی مغز انسان ارمانی مدرن چیز مزخرفی هست ، مثل مغازه سمساری پر از چیز های به درد نخور و قیمت هر چیز بیش از ارزش واقعی اش " 

p.s : این کتاب در زمان خودش به ضمن سانسور های فراوان مجکوم به داشتن محتوای شیطانی بود و به شدت مورد انتقاد گرفته بود ، این کتاب برای دوره خود (سال 1890 ) بسیاردرخشان هست . 

  • Maryam Nouroozi

نظرات  (۲)

  • مهربان مهربانیان
  • کتاب مورد علاقه ی من !

    در جای هنری به دوریان میگه

    life is a moment 

    make it burns with the hottest flame

     

    پاسخ:
    توی کل کتاب نمیدونستم باید از هنری متنفر باشم به خاطر طرز فکرش یا اینکه باید تحسینش کنم !

    خیلی جالب بود . 

    پاسخ:
    پیشنهاد میشه برای خوندن اگه حوصله ادبیات کلاسیک رو‌دارین ✌🏻

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی