شاید همه امون به نوعی اسم کتاب چشم هایش بزرگ علوی رو شنیدیم ، معرفی دوستان یا تاریخ ادبیات دبیرستان ، شاید برای همین بود که این کتاب رو با اتتظارات بالا شروع کردم ، ولی در نهایت این اتتظارات با ناامیدی همراه بود ،و با عاشقانه ای نسبتا ساده مواجهه شدم که در نهایت مطلب جدیدی برای ارائه نداشت این داستان با تابلو چشم هایش استاد ماکان اغاز میشود و تلاش های ناظمی که مرید استاد هست برای کشف راز این چشم ها که ما را به سرگذشت زنی به نام فرنگیس میکشاند که از زیبایی افسانه ای و چشم هایی افسون گر برخوردار هست ، در نظر شخصی من چشم ها نماد دنیای درون انسان هاست و متفاوت بودن چشم ها در لحظه نماد جدال درونی و همیشگی انسان است ، ناامیدی خواستن ولی نرسیدن ، ناامیدی عدم استعداد ولی خواهان بهترین بودن ، رنجی هست که همه ی ما در بازه ای از زندگی خود تجربه کرده ایم ، و اشخاصی هویت واقعی خود را در لا به لای برگ های زندگی از دست میدهند، گاها برای لبخندی از جانب کسی که دوست میدارند ،و در انتهای این جاده کم اند اشخاصی که دقیق از هویت خود باخبر باشند! ایا قیمت عشق از دست دادن خود هست ؟ یا عشق وسیله ای هست برای یافت خود ؟
- ۱ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۱۴