سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


به هوای باران دیروز

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۲ ق.ظ

 "  play yiruma kiss the rain"

دخترک زمانی که باران میامد ، خوشحال ترین دختر روی زمین میشد ، چتر زرد رنگش که یادگار بچگیش بود با خود برمیداشت و از خونه بیرون میرفت ، اما وقتی زمانی میگذشت چترش را اروم میبست و گوشه ای میگذاشت و دستانش را باز میکرد و زیر باران میچرخید و گاهی ارام ترانه ای را زیر لب زمزمه میکرد ، دخترک ترسی از خیس شدن نداشت ، وقتی قطرات باران را روی موهاش حس میکرد لبخند بر  لب هایش مینشست ، حس میکرد باران همه ی غصه های توی دل کوچکش رو با خودش میبرد، سال ها گذشت دخترک قصه ما بزرگ و بزرگ تر شد ، دیگه چتر زردشو با خودش نمیبرد ،  برداشتن چتری بچه گانه دور از شان یه دختر خانوم با وقار بود....

ولی بعضی شبا حس میکرد صدای گریه ی چترش را میشنود، دخترک خودش هم نفهمید از کی شروع شد شاید اینقد اهسته بود که متوجه اش نشده بود ، اما دریکی از روز های پاییزی وقتی باران میبارید ، متوجه شد که در اتاقش نشسته و  به برخورد قطره های باران به پنجره  اتاقش خیره نگاه میکند، از خیس شدن میترسید ، ترجیح میداد توی اتاق گرمش زیر پتو بماند و بیرون نرود !  اینگار صدای باران با صدای گریه های چتر زرد رنگ گوشه اتاقش در هم امیخته بود !

سال های دیگری گذشت ، دخترک دیگر با صدای باران لبخند نمیزد اما بی هدف زیر باران راه میرفت و گاهی زیر باران گریه میکرد وخوشحال بود که باران اشک هایش را مخفی میکند .گاهی تصور میکرد که باران گریه ی اسمان در هنگام دلتنگی هست و در این حال  زمانی که  ارام گریه میکرد ،زیر باران قدم میزد و تصور میکرد که اسمان را در اغوش کشیده و با هم اشک می ریزند....

روزی از روز ها ، دخترک دوباره به یاد چتر زرد رنگش افتاد ، اینگار چترش در تمامی این سال ها منتظرش بود ، نمیدانست او را برای تمام گریه های گوشه کمدش در این سال ها بخشیده هست یا نه ، اما چترش در اغوش گرفت و  زیر باران لبخند زد و شروع به رقصیدن کرد ، اینگار دوباره دختر بچه ای کوچک بود ، غصه هایش را به باران گفت ، همراه با اسمان اشک ریخت  و ان  را در اغوش کشید ، و زمانی که اولین پرتو نور خورشید به چترش تابید ، دخترک  لبخند زد .......

مراقب چتر های زرد رنگ مان باشیم .....

Dancing in the rain ☔💖 on We Heart It

  • Maryam Nouroozi

نظرات  (۲)

چقدر زیبا و قشنگ بود لحظه ایی یاد خودم افتادم . 

پاسخ:
امیدوارم چتر زردتو فراموش نکرده باشی 💙

با خوندن این مطلب  احساس غمگینی همراه با شادی خاصی در درونم زنده شد . فقط می تونم بگم زندگی زیباست

پاسخ:
یاد این شعر افتادم : 

《آری آری زندگی زیباست

زندگی ، آتشگهی دیرنده پابرجاست

گر بیفروزیش ، رقص شعله اش در هر کران پیداست

ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست》

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی