کفش های قرمز
دختری با کفش های قرمز
داستانی شاید برای کودکان ولی کمی تا قسمتی ترسناک حتی برای بزرگ سالان !
دختری که وسواسشبرای پوشیدن کفش های قرمز زیباو شیفتگی بیشتر از حد برای پوشیدن ان ها، زندگی تلخی برایش به همراه داشت ، که حتی با بریدن پایش هم ذره ای از دردش کم نشد ......
در درون همه ی ما کودکی هست که به مانند دختر بچه شیفته چیزی میشود ، وقتی بچه ایم ممکن هست اسباب بازی درخشان یا وسیله ای زیبا باشد ، ولی به همان مقدار که بزرگو بزرگ تر میشویم ، خواسته هایمان ، وسواسمان وشیفتگی هایمان هم به همان میزان بیشتر و بیشتر میشود...
کفش های قرمز ما گاهی انسان دیگری هست ، شیفتگی و وسواس ما برای داشتن و نگه داشتن انسانی دیگر که از کنترل ما خارج میشود ، گاهی موفقیت هست ، که وسوسه رسیدن به ان سبب میشود ادم های اطراف خود را لگد مال کنیم و کسانی که دوست میداریم ازار بدهیم .
گاهی عشق هست ، گاهی کار ....
هر وقت احساس کردیم که کسی یا هدفی دارد تبدیل به کفش های قرمزمان میشود
عاقبت دختر بچه روبخاطر بیاوریم
کهرقصید ورقصید ولی در انتها حتی با قطع پاهایش هم از کفش های قرمز و رنجشان خلاصی نیافت ، کفش های قرمزی که حتی دیگر ان ها رونمیخواست!
- ۹۹/۰۴/۱۶
با سلام خوشحالم که با وبلاگ تون آشنا شدم . راستش وقتی که بزرگتر میشویم نیاز به کفش جدید و وسایل تازه تر داریم و وسایل قدیمی را فقط باید مثل خاطرات کنار خودمان نگه داریم . واین در خصوص انسانهای اطرافمون هم صدق میکنه . با رشد کرده ما هم تغیر میکنیم و زندگی متفاوتی را شروع می کنیم . ممنون از نوشتتون