کتاب : حالا جلوی مرا نگیر
من این قدرت رو دارم که از هر چی اتفاق میفته جان سالم به در ببرم !
میشه گفت شالوده این کتاب همین بود ، که هر اتفاقی میفته در نهایت اگه باور داسته باشی که میشه ، به چیزی که میخوای میرسی، این دلیل بر این نیست که اتفاق بدی نمیفته و همه چیز همیشه بر وقف مراد پیش میره ، فقط نشون میده میشه از شرایط سخت عبور کرد ، معمولا کتاب هایی به این شکل نمیخونم و بهشون علاقه ای هم ندارم ولی صرفا چشمم بهش خورد ، توضیحات پشتشو رو دوست داشتم و از خودم پرسیدم خب چرا که نه ؟ از خوندش پشیمون نیستم با اینکه نقص های بی شماری داشت و به نظرم اون از حجم از مثبت اندیشی در واقعیت ممکن نیست ! و انسان ها صرفا اینقد گنجایش ندارن ، شایدم ما یاد گرفتیم که قدر چیز های خوبی که داریم نمیدونیم و اینقد شکننده ایم که اتفاق های بد صرفاوسیله ای میشن که باهاشون خودمون رو تخریب کنیم و توی باتلاق رنج و پشیمونی و ناعدالتی دست و پا بزنیم ، ترسوییم و سرجای خودمون درجا میزنیم چون جسارت رو به رویی با مشکلات رو نداریم چون اینقد به خودمون ایمان نداریم که از پسش برمیایم، که اتفاق بد صرفا یه اتفاق بده که میگذره از متن های قشنگ این کتاب این دو جمله یادم میمونه :
"کاری کنیذ که زهره ترکتون کنه و اینقد انجامش بدین و توش شکست بخورین و تکرارش کنیذ که دیگه براتون اهمیت نداشته باشه کی داره بهتون نگاه میکنه "
هر بار که سر چیزی خطر میکنی خودتو در معرض پشیمونی قرارمیدی و اگه میخوای کارامد زندگی کنی باید یاد بگیری با پشیمونی کنار بیای ، هیج کس نمیتونه درست زندگی کرده باشه و بگه هیچ پشیمونی ای ندارم "
- ۹۹/۰۴/۰۸
قشنگه، و بیشتر از این خود حقیقته:)