چرندیات شبانگاهی ( پنکه )
تازگیا متوجه شدم که یدون صدای پنکه خوابم نمیبرد ، چون به صداش عادت کردم اینگارشنیدن صداش بهم حس ارامش و امنیت میده و نشنیدن صداش ناخوداگاه مضطربم میکنه ولی وقتی تابستون تموم شد باید سیم پنکه رو از برق بکشی و بزاریش تو انباری یه گوشه ، کنار بقیه وسایلی که یه زمانی بهشون نیاز داشتی ولی الان فقط هستن چون شاید روزی به دردت بخورن ،مسخره هست ولی تقریبا همه ی ادمای زندگی ما مثل پنکه ان و صد البته ما هم توی زندگی اکثریت ادماحکم همین پنکه بیچاره رو داریم قتی فصلمون تموم میشه مننتقل میشیم توی انباری ذهنشون تا تابستون بعد که شاید لازمشون بشیم ، البته به شرطی که یه کولر جدا برای خودشون نخریده باشن ، همین قدر مسخره ، همین قدر چرت و همین قدردرست ! بیچاره کسایی که اینقد به صدای پنکه وابسته میشن حتی وقتی زمستون میشه ،نمیتونن خاموشش کنن ، بجاش خودشونو توی پتو میپیچنن و امیدوارن که سرما نخورن !
و البته اینا همش اراجیف انسانی با کمبود خواب مزمنه ! پس نتیجه اخلاقی اینه که بخوابیم !
- ۹۹/۰۴/۰۲
خیلی جالب بود 😄