سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


۳ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

۱۱
آبان
۰۳

زمانی که به هر دلیلی زندگی خنجر خودش را به سمتم نشان میگیرد، به دلایلی که حتی خودم هم از ان اگاه نیستم ، شروع به خواندن کتاب های جنایی میکنم ، این کتاب رو در لیست کتاب های برتر با ژانر جنایی و روانشناختی پیدا کردم ، شاید هم به همین دلیل بود که تا اخرین لحظه منتظر یک دروغ بزرگ و یا یک اتفاق به شدت شوکه کننده ، کتاب را ورق میزدم اما در نهایت با داستانی با ریتم نسبتا اهسته و درام مواجه شدم .

به طور خلاصه این کتاب داستان زنی به نام کتی رو در دوبازه زمانی گذشته و همچنین حال روایت میکند، در زمان حال ما با کتی اشنا میشیم ، زنی حدودا ۲۹ ساله بدون خانواده و یا دوستان نزدیک ، با موهای کوتاه خاکستری که ار اضطراب و وسواس شدید رنج میبرد، و در گذشته کتی ۲۵ ساله رو ملاقات میکنیم ، زنی به شدت زیبا و عاشق تفریح و رقص و خوش گذرانی که بدون کوچک ترین فکری به همه اعتماد میکند و اینکه چطور اشنایی با مردی به نام لی ، چطور زندگیش را عوض کرده و او را در هم میشکند .

معمولا نقدی برای کتاب هایی جنایی که میخوانم نمینویسم ، شاید به اشتباه با خودم فکر میکنم که کتاب های جنایی برای فکر نکردن هست که خونده میشوند و نه بالعکس، اما این کتاب بیشتر از جنایی بودن داستان خشونت خانگی رو روایت میکند ، اینکه چطور به ارومی شروع میشه ، فرد خودشیفته چطور ذهن شما رو علیه خودتون به کار میگیره ، افکار و احساسات شما رو دستکاری میکنند و در ذهن خودتان ، شما را فردی دیوانه نشان میدهد ، و چطور اینقدر در روابط با همکاران خود و حتی دوستان و اشنایان شما ، متفاوت رفتار میکند و تبدیل به شخص دیگه ای میشود که حتی صمیمی ترین دوستان شما هم فریبش رو میخورند و انگشت اشاره رو به سمت شما میگیرند ، اینکه چطور شما را فریب میدهند و ازار میدهند که مرز بین واقعیت و خیال محو میگردد . همچین این کتاب نشانه های اولیه سواستفاده در رابطه عاطفی هم شرح میدهد همان نشانه ها و زنگ خطر های کوچک اوایل به به دلیل احساس ما نسبت به اون شخص یا به دلیل رفتار های به شدت بی نقص اون در اوایل رابطه ، نادیده گرفته میشوند، حتی وقتی صدایی در پس زمینه ذهن ما فریاد می کشد که فرار کن و خودت را تا وقت هست نجات بده . 

این کتاب را کاملا تصادفی خواندم ، در زمینه جنایی و هیجان انگیز بودند، حرف خاصی برای گفتن ندارد ، اما کتابی هست که شاید کمی ما رو نسبت به خشونت خانگی اگاه کنند ، این کتاب رو به همه افراد مخصوصا کسانی که در رابطه دست بر دهان صدای ذهن خود میگذارند و چشمانشان را میبندند ، پیشنهاد میکنم 

 

  • Maryam Nouroozi
۰۸
آبان
۰۳

My life, he will think, my life. But he won’t be able to think beyond this, and he will keep repeating the words to himself—part chant, part curse, part reassurance—as he slips into that other world that he visits when he is in such pain, that world he knows is never far from his own but that he can never remember after: My life.

با این کتاب گریه کردم و گریه کردم و باز هم گریه کردم ، نثر زیبا ، داستانی پرکشش ، با تاکیدی فراوان بر پلیدی های این دنیا و این زندگی ، و پایانی به شدت تلخ که نشون میداد ، گاهی پایان قصه خوش نیست ، گاهی انسان ها هیچوقت نمیتونن از اسیب هایی که دیدن نجات پیدا کنند و خودشون رو از باتلاق بیرون بکشن ، گاهی امید به اون شکلی که همیشه به تصویر کشیده میشه وجود نداره و‌گاهی مهم نیست چقدر تلاش کنی ، خونریزی بعضی از زخم ها هیچوقت بند نمیاد و اینقدر ادامه پیدا میکنه تا شیره وجودت خشک بشه ، از این کتاب باز هم خواهم نوشت اما هیچوقت به کسی پیشنهادش نخواهم کرد. 

 

 

  • Maryam Nouroozi
۰۵
آبان
۰۳

یک یاداوری به خودم : حس نوستالژی و غم برای ادم ها و مکان ها و زندگی قبلی ، نشانه این هست که اینقدر خوش شانس بودی که خاطراتی رو تجربه کردی که حس دلتنگی عمیق رو در تو بیدار میکنند.

  • Maryam Nouroozi