سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


سقوط ازاد

“And those who were seen dancing were thought insane by those who could not hear the music.”


۱ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰۵
آذر
۹۹

به تنهایی بر تاب خانه اش نشسته بود 

با بالا و‌ پایین رفتن تاب ارام با خودش فکر‌میکرد 

«کاش مرده بودم » 

لحظه ای تصور کرد مرگ‌را

تاریک و خاموش 

برایش مرگ حقیقتی ترسناک نبود پایانی نبود بر زندگی اش 

مرگ برایش در خاموشی و بی حسی تجسم پیدا میکرد 

بدون درد ،بدون غمی که از ناتوانی حس کردنش 

دردی در استخوان هایت میپیچد 

بدون دلتنگی ، بدون فشار عذابی که اینگار جسم نحیفش را به ارامی خورد میکند 

دخترک لبخندی از فکر هایش زد و از تابش پایین پرید 

لحظه ای حس کرد میتواند پرواز کند و بعد از ان فقط خاموشی....

  • Maryam Nouroozi