چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
- ۰ نظر
- ۰۹ آذر ۰۴ ، ۲۲:۳۹
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
به نظر میاد مدت زمان زیادی از وقتی که دست به قلم بردم میگذرد، چندین سال پیش وقتی هنوز دانشجو بودم، فکر نمیکردم روزی برسد که عطش اندیشیدن و نوشتن در من خاموش بشود، و چه بسا کودکی ساده دل بودم ،و نمیدانستم که دغدغه های زندگی و سرو صدای هر روز که تکاپویی هست برای زنده ماندن، بقیه مسائل رو در خودش غرق میکند، بگذریم ...
کتابی که راجبش حرف میزنم یک درام محسوب میشود، درامی راجب غم ،اندوه، از دست دادن و در دل همه این ها امید و انتخاب
این کتاب از زبان بث روایت میشود، دختری رویاپرداز با ارزو های فراتر از نسل خود و عواطفی که در قالب شعر خودشان را نشان میدهند، داستان در دو زمان گذشته و حال روایت میشود و ترکیبی هست از درام، تراژدی و رازی که در کل داستان شما را درگیر میکند ، این کتاب روایت از دست دادن هست و همچنین به دست اوردن . ،روایت انتخاب های ما و اینکه چگونه هر انتخابی حتی به ظاهر کوچک ، اینده ما را به طرز شگفت انگیزی تغییر خواهد داد ، کدام انتخاب بهتر بود ؟ نمیدانیم ، هر انتخابی با خود مجموعه ای هست از حسرت و یا پشیمانی ، ایا کسی هست که ادعا کند انتخابش برای او حسرت یا پشیمانی نداشته هست؟ به عنوان انسان هایی که همواره در تکاپو هستند همیشه در جهنم تصمیم گیری معطل هستیم و به دنبال چیزی بهتر و درست تر میدوویم ، فارغ از اینکه رویایی پوچ را دنبال میکنیم.
در نهایت این کتاب پیچیدگی روابط انسانی رو بررسی میکند، ایا روابطی عاشقانه هست که همواره عشق و جذابیت در تمامی لحظات ان حاضر هست؟ یا عشق واقعی در دل تعهد و ارامش و ثبات نهفته هست؟
در نهایت این کتاب را به همه ان ها که دلشان برای روابط پیچیده انسانی تنگ شده ولی در هزارتویی از افکار و زندانی از جنس ترس گرفتار شده اند، پیشنهاد میکنم .
زمانی که به هر دلیلی زندگی خنجر خودش را به سمتم نشان میگیرد، به دلایلی که حتی خودم هم از ان اگاه نیستم ، شروع به خواندن کتاب های جنایی میکنم ، این کتاب رو در لیست کتاب های برتر با ژانر جنایی و روانشناختی پیدا کردم ، شاید هم به همین دلیل بود که تا اخرین لحظه منتظر یک دروغ بزرگ و یا یک اتفاق به شدت شوکه کننده ، کتاب را ورق میزدم اما در نهایت با داستانی با ریتم نسبتا اهسته و درام مواجه شدم .
به طور خلاصه این کتاب داستان زنی به نام کتی رو در دوبازه زمانی گذشته و همچنین حال روایت میکند، در زمان حال ما با کتی اشنا میشیم ، زنی حدودا ۲۹ ساله بدون خانواده و یا دوستان نزدیک ، با موهای کوتاه خاکستری که ار اضطراب و وسواس شدید رنج میبرد، و در گذشته کتی ۲۵ ساله رو ملاقات میکنیم ، زنی به شدت زیبا و عاشق تفریح و رقص و خوش گذرانی که بدون کوچک ترین فکری به همه اعتماد میکند و اینکه چطور اشنایی با مردی به نام لی ، چطور زندگیش را عوض کرده و او را در هم میشکند .
معمولا نقدی برای کتاب هایی جنایی که میخوانم نمینویسم ، شاید به اشتباه با خودم فکر میکنم که کتاب های جنایی برای فکر نکردن هست که خونده میشوند و نه بالعکس، اما این کتاب بیشتر از جنایی بودن داستان خشونت خانگی رو روایت میکند ، اینکه چطور به ارومی شروع میشه ، فرد خودشیفته چطور ذهن شما رو علیه خودتون به کار میگیره ، افکار و احساسات شما رو دستکاری میکنند و در ذهن خودتان ، شما را فردی دیوانه نشان میدهد ، و چطور اینقدر در روابط با همکاران خود و حتی دوستان و اشنایان شما ، متفاوت رفتار میکند و تبدیل به شخص دیگه ای میشود که حتی صمیمی ترین دوستان شما هم فریبش رو میخورند و انگشت اشاره رو به سمت شما میگیرند ، اینکه چطور شما را فریب میدهند و ازار میدهند که مرز بین واقعیت و خیال محو میگردد . همچین این کتاب نشانه های اولیه سواستفاده در رابطه عاطفی هم شرح میدهد همان نشانه ها و زنگ خطر های کوچک اوایل به به دلیل احساس ما نسبت به اون شخص یا به دلیل رفتار های به شدت بی نقص اون در اوایل رابطه ، نادیده گرفته میشوند، حتی وقتی صدایی در پس زمینه ذهن ما فریاد می کشد که فرار کن و خودت را تا وقت هست نجات بده .
این کتاب را کاملا تصادفی خواندم ، در زمینه جنایی و هیجان انگیز بودند، حرف خاصی برای گفتن ندارد ، اما کتابی هست که شاید کمی ما رو نسبت به خشونت خانگی اگاه کنند ، این کتاب رو به همه افراد مخصوصا کسانی که در رابطه دست بر دهان صدای ذهن خود میگذارند و چشمانشان را میبندند ، پیشنهاد میکنم
My life, he will think, my life. But he won’t be able to think beyond this, and he will keep repeating the words to himself—part chant, part curse, part reassurance—as he slips into that other world that he visits when he is in such pain, that world he knows is never far from his own but that he can never remember after: My life.
با این کتاب گریه کردم و گریه کردم و باز هم گریه کردم ، نثر زیبا ، داستانی پرکشش ، با تاکیدی فراوان بر پلیدی های این دنیا و این زندگی ، و پایانی به شدت تلخ که نشون میداد ، گاهی پایان قصه خوش نیست ، گاهی انسان ها هیچوقت نمیتونن از اسیب هایی که دیدن نجات پیدا کنند و خودشون رو از باتلاق بیرون بکشن ، گاهی امید به اون شکلی که همیشه به تصویر کشیده میشه وجود نداره وگاهی مهم نیست چقدر تلاش کنی ، خونریزی بعضی از زخم ها هیچوقت بند نمیاد و اینقدر ادامه پیدا میکنه تا شیره وجودت خشک بشه ، از این کتاب باز هم خواهم نوشت اما هیچوقت به کسی پیشنهادش نخواهم کرد.
یک یاداوری به خودم : حس نوستالژی و غم برای ادم ها و مکان ها و زندگی قبلی ، نشانه این هست که اینقدر خوش شانس بودی که خاطراتی رو تجربه کردی که حس دلتنگی عمیق رو در تو بیدار میکنند.
زمانی طولانی از دست به قلم شدنم ، میگذرد. انقدر که افکار و احساسات و کلماتم ، مانند ابی ساکن مانده برای مدتی طولانی ، بوی تعفتی خفگان اور گرفته هست .
Sorrow and bliss، داستان زندگی زنی ۴۰ ساله خلاق و متفکر و زیبا و در استانه جدایی را روایت میکند ، زنی که طبق تفسیر خودش انگار در ۱۷ سالگی اش بمبی در سرش منفجر شد و دیگر خودش را بعد ان نشناخت . این کتاب داستان رنجی هست که ذهن بیمار ادمی چگونه به او روا میکند ، دستان خودش را بر گلوی او فشار میدهد و ارام زندگی و کسی که هست را در او خفه میکند ، و تاثیرش بر کسانی که با طناب احساساتشان به او متصلند و با هر بار دست و پا زدنش در باتلاق به غرق شدن ، نزدیک تر میشوند ، اما مارتا این را نمیبیند ، کسی که در اعماق باتلاق ذهنش ، غرق شده ، جز تاریکی چیز دیگری را نمیبیند.
هیچکس از رنج ذهن در امان نیست ، حتی اگر خودمان درگیرش نباشیم ، مجبوریم تقلای کسانی که دوستشان داریم تماشا کنیم ، ببینیم که چطور باتلاق او را در هم می بلعد و تبدیل به سایه ای از کسانی میشوند که زمانی دوستشان داشتیم ، حقیقتا نمیدانم کدام دردناک تر هست ، غرق شدن یا دیدن غرق شدن کسی که به او متصلی ؟
در نهایت این کتاب را به تمام کسانی که خود یا عزیزانشان حس خفگی دارند ، پیشنهاد میکنم .
Nostos, Martha, returning home. Algos, pain. Nostalgia is the suffering caused by our unappeased yearning to return.’ Whether or not, he said, the home we long for ever existed. At the gate to his platform, Peregrine kissed me on both cheeks and said, ‘November,’ and I knew it would be my birthday.
It doesn’t matter if you’re unhappy. It’s not a good enough reason. If you’re just bored and it’s all a bit hard and you don’t feel like you love them any more, who cares. You made a deal.
I was the victim, and victims of course are allowed to behave however they like. Nobody can be held to account as long as they’re suffering and I made you my unassailable excuse for not growing up.
things do happen. Terrible things. The only thing any of us get to do is decide whether they happen to us or if, at least in part, they happen for us.
Just that it was always about you. I know you were sick but I was the one who had to absorb all your pain and have your rage directed at me, just because I was there. It took over everything. I feel like my entire life has been subsumed by your sadness. I tried, God Martha, I tried, but it didn’t matter what I did. A lot of the time it seemed like you actively wanted to be miserable but you still expected constant support
شاید با عبارت deleyed gratification اشنایی داشته باشید و شاید هم نه ، لذت و شادی ای که در اینده دور نصیب کسانی خواهد شد که زندگی خود را مدیریت کرده و طبق اصول زندگی میکنند ، مثلا کسی که الان هر روز رژیم غذایی سالمی دارد ، در اینده هم سالم تر خواهد بود و بدن سالم تری نسبت به افرادی که در همان زمان به فست فود خوردن مشغول هستند دارد ، کاملا بدیهی و واضح ، قطعا کسی نیست که به سالم بودن در اینده خودش نه بگه ، مگه نه ؟ ولی حتی اگه بحث اراده و تلاش رو کنار بزاریم ( این نویسنده کاملا به سخت بودن روتین ها اقرار داشته و به اصطلاح عامیانه میدونه که رعایت ان ها کار هرکسی نیست )، چیزی که همیشه ذهن من رو مشغول کرده و می کنه ،حسرت و پشیمونی هست ، اگر طبق روتین های سخت زندگی کنیم ، هر لذت کوچیکی رو دائم به خودمون حروم کنیم ، در نهایت شاید چندین سال دیگه به شادی وعده داده شده خواهیم رسید، ولی ایا ارزششو دارد ؟ وقتی به شادی وعده داده شده رسیدیم حسرت خنده های کوچیک ، تیکه اضافه پیتزا، یه ساعت خواب اضافه صبحگاهی ، کتاب های داستان شاید بی فایده ، فیلم های رمانتیک و فانتزی ، مسافرت های شاید تلف کننده وقت رو نمیخوریم ؟ ایا وقتی به اون شادی وعده داده شده رسیدیم با خودمان کوله باری از زندگی نزیسته رو حمل نمیکنیم؟ بحران میانسالی معروف نتیجه همین زندگی های نزیسته نیست ؟
نمیدونم، هر شخص فقط یک بار و با اولویت ها و ذهنیت های مخصوص خودش زندگی می کنه ، شاید در نهایت ادمی محکوم به حسرت هست و هر شیوه ای که زندگی کنه در نهایت حسرت چیزی بر دلش خواهد ماند ( شاید هم برای مقابله با این ایده ، داستان جهان اخرت به وجود امده هست )، و باید حسرت های خاص خود را انتخاب کنیم .
P.s: این نویسنده به هیچ عنوان مخالفتی با روتین نداشته و اعتقاد دارد در صورت حفظ تعادل بین روتین ها و زندگی کردن به شیوه خودخواسته ، برای سلامت روان ضروری هستند.
برای تمامی شنل قرمزی های کوچکم :
این کتاب داستان تمامی شنل قرمزی های کوچک هست که دردشان را با نقاب هایی متفاوت و رفتار های متفاوت نشان میدهند و قلب های شکسته اشان را پشت نقابی از لبخند های درخشان و بی تفاوتی ازاردهنده ای پنهان می کنند ، در دنیایی که به جای پذیرش یکدیگر با کوچک ترین تفاوتی انگشت اشاره خود را به سوی هم نشانه میگیریم و از غم تنهایی فقان سر میدهیم ،
داستان از زبان سوم شخص و گاهی شخصیت اصلی کتاب روایت میشود که دختری ۱۳ ساله به اسم کوکورو می باشد ( در زبان ژاپنی به معنی قلب ) ، که مدت هاست پایش را بیرون از خانه نگذاشته و هیچکس از دلیل ان اگاه نیست ، زمانی که در خانه تنهاست ، اینه خانه اش شروع به در خشیدن میکند و از ان جا متتقل به قلعه ای در اسمان میشود که ۶ نفر دیگر در ان جا منتظرش هستند و دختر بچه ای که نقاب گرگ مانند بر چهره دارد .....
در ابتدا شاید داستان کتاب فانتزی و حتی کمی هم بچه گانه به نظر برسد اما ادامه کتاب به مباحث و حقایق دردناکی در جامعه می پردازد که کمتر به ان پرداخته ایم و حتی شاید در مواردی با بی رحمی تمام چشمانمان را به مانند سایر ادم های داستان به روی ان بستیم ، اما در عین حال و در نهایت کتاب به امید می پردازد ، که هرچقدر سخت و غیرممکن به نظر برسد ، هر چقد نفس در سینه حبس شود و به شماره بیفتد ، هرچقدر حس کنی در نبردی نابرابر هرلحظه و ثانیه میجنگی ، تو تنها نیستی و نخواهی بود !
این کتاب را با فضای جادویی و کمی غم انگیزش دوست داشتم و شاید برای ما هنوز هم کمی امید باقی مانده هست .
چرا با اینکه میدانیم ومیفهمیم ولی انقدر عملی کردن سخت هست ؟ زمانی که جوان تر بودم ،فکر میکردم صرف اگاهی از چیزی برای انکه توی زندگیت لحاظش کنی کافیه، ولی الان که بزرگ تر شدم میفهمم که خیلی بیشتر از صرف اگاهی لازمه تا اینکه بتوانی حقیقتا وارد عمل بشی با اینکه انسان موجودی مختار ودارای اراده هست .از لحظه ای که این حقیقت را لمس میکنیم دلایلی متعددی برای اینکه چرا وارد عمل نمیشیم توسط هرکسی که شاید ذره ای خودشو صاحب نظر میدونه به ما داده میشه مثل کمال گرایی و عادت به تعویق انداختن ؛ تنبلی و حتی در مواردی پوچ گرایی و ....
اینکه کدام یک از این موارد مشکل اصلی هست وبقیه نتایج ان هستند یا اینکه تمامی اینا به خاطر عدم تعادل مواد شمیایی بدن هست یا نه را ،من هم هنوز درست نمیدانم ولی از یک چیزی با خبرم که خواندن بیش ازحد و بیش از حد عمیق شدن در این موضوعات به خصوص با کمک کتاب های خودیاری و موفقیت، که به دلیل نارضایتی فزاینده و اگاهی بیشتر ادم ها از مشکلات خود ، بازار داغی دارند ، در اینده سبب ایجاد افکار وسواسی میشوند ، به طوری که در انسانی ترین احساسات و افکار خود هم ،به دنبال مشکل و در انتها راه حلی برای ان میگردیم و با رویای زندگی بهتر دور خود میچرخیم ، انقدر میچرخیم که در نهایت با سیاهی رفتن چشمانمان سقوط میکنیم .
با کتاب های خودیاری مخالف نیستم ،به نظرم میتوانند کمک کننده و مفید باشند ، اما مواظب باشیم طوری در موفقیت و اینده و ورژن بهترخود غرق نشویم که خود معمولیمان را از یاد ببریم ، و در نهایت بفهمیم تمام روز های زندگیمان را در ارزوی بهتر بودن و زندگی بهتر ،بدون احساس کردن ، دوست داشتن و حتی زمین خوردن و در نهایت بدون واقعا زندگی کردن سپری کرده ایم .